جرعه نوش ماه آسمان شده است. «ماهنوش اسماعیلی» بانویی جوان که در عنفوان جوانی، در مقابل پافشاری یک بیماری صعب العلاج، سرِ تسلیم فرود آورد و دل به دیدار خدا سپرد و آسمانی شد.

اگر او بود روز شنبه 27/8/1402 سالروز تولدش بود. یک شمع عدد 3 و یک شمع عدد 6  به نشانه عدد 36 روی کیک تولدش قرار می گرفت اما او نبود ولی انگار جایی برایش جشن تولد گرفته اند…

بالای ورودی خانه از داخل، فقط یک تابلو کوچک، نصب شده که روی آن نوشته «خانه مهر ماهنوش». در گوشه ای از حیاط خانه، اسباب بازی های رنگی رنگی دیده می شود، ماشین پلاستیکی های بزرگ و کوچک، توپ و …

آقای اسماعیلی به استقبال ما می آید. پا درون خانه می گذاریم، حجمی از رنگ های شاد، ملایم و کودکانه با آهنگ هایی شادتر و بچه هایی بسیار شادتر، ما را در خود می بلعد. چه خوش سلیقه همه چیز را ردیف کرده اند، آویزهای رنگی، تزئینات کودکانه، چای و کیک و شیرینی و میوه و کادوهای تولد… و بچه های کوچولویی که زیر برف سنگین شادی، بالا و پایین می پرند و پاهای کوچکشان را بر زمین می کوبند انگار می خواهند ماه را با دست های کوچکشان بگیرند و به پایین بیاورند.

همه شادی های دنیا در برق چشمان معصومشان خلاصه شده است. امروز روز تولد ماهنوش و همچنین اولین سال راه اندازی این خانه می باشد.

زمین خانه، در شهرک هزار واحدی، کادوی عروسی خانم مهندس بوده است. این را آقای اسماعیلی به ما می گوید. در هیاهوی بچه ها و ریتم تند موسیقی، با او سری به جاهای مختلف خانه می زنیم. اتاق هایی با تخت هایی کوچولو، پسرانه و دخترانه، مجزا از هم، لامپ های اتاق هایشان همه به یک شکل هستند، چراغی به شکل یک ماه کوچولوی رنگی…

پدر ماهنوش پیش از این مختصراً توضیحاتی را بابت خانه و کارهایی که برای بچه های بدسرپرست و بی سرپرست زیر 6 سال انجام می شود برایمان گفته است و حالا بیشتر برایمان می گوید. از مریضی و مرگ نابهنگام دخترش می گوید که فوق لیسانس صنایع معدن و کارمند مجتمع مس سرچشمه بود و از آن چه که بعد از مرگ دخترشان به آن پی برده بودند.

-سه سال با سرطان دست و پنجه نرم کرد، اما انگار قسمت او چیز دیگری بود. بعد از مرگ ماهنوش، متوجه شدیم که او در زمان حیاتش، حضانت سه طفل بی سرپرست را که دو تای آنها ناشنوا بودند قبول کرده. 

تصمیم گرفتیم بعد از او به نحوی کار خیری برایش انجام دهیم و چند گزینه را هم مورد بررسی قرار دادیم. سرانجام تصمیم گرفتیم همان کار خودش را در سطح گسترده تری انجام دهیم این بود که تصمیم به ساخت این خانه گرفتیم تا بچه های بد سرپرست و بی سرپرست زیر 6 سال را زیر بال و پر خود بگیریم.

۶ ماه طول کشید تا خانه ساخته شد.۳۵۰ متر زیر بنا دارد. طرح و نقشه ها را هم با مشورت آقای بلندی رییس محترم بهزیستی انجام دادیم. شروع ساخت، شهریور ۱۴۰۰ بود و در سالروز تولد دختر مرحومم، رسماً افتتاح شد.

آقای اسماعیلی همچنین آشنایی با آقای کاظمی نماینده موسسه مهرآفرین تهران در رفسنجان را  یک توفیق برشمرده و می گوید: خواست خدا بود که خدا ایشان و همچنین سرکار خانم دانشور مدیر موسسه مهرآفرین را سر راه ما گذاشت…

دنباله صحبت او را آقای احمد کاظمی پی می گیرد که از سال ۹۶ نماینده موسسه مهر آفرین در شمال استان کرمان می باشد‌. او با اشاره به این که حیطه فعالیت موسسه در حوزه حمایت از کودکان بد سرپرست می باشد می گوید:

موسسه مهرآفرین به صورت کشوری فعالیت می کند و ۱۸ نمایندگی دارد و به صورت اختصاصی به حمایت از کودکان بد سرپرست و کار می پردازد.

او می افزاید: پیش از این، ما در موسسه خیریه کوثر، تجربه برخورد با کودکان بد سرپرست و عدم وجود یک مرکز برای نگهداری آنها را داشتیم و به صورت جدی این موضوع یکی از دغدغه های ما بود که خوشبختانه سال 95 با سرکار خانم دانشور بنیانگذار و مدیر موسسه مهرآفرین آشنا شدیم. یکی دو سال مواردی که از بچه های بد سرپرست را که داشتیم به کرمان معرفی می کردیم و این اواخر نیز با آقای اسماعیلی و دغدغه او برای انجام این کار در رفسنجان مواجه شدیم که با رایزنی های انجام شده و توافقات صورت گرفته، این مرکز برای کودکان ۳ تا ۶ سال زیر نظر موسسه مهر آفرین تهران راه اندازی شد.

وی خاطر نشان می کند: بچه ها از طریق تحقیقات محلی و منابع موثق، گزارشات دادگستری و یا اورژانس اجتماعی از کل استان شناسایی و به ما معرفی می شوند.

وی در ادامه می گوید: موسسه مهرآفرین علاوه بر این که تجهیز بخشی از این خانه را تقبل نمود، برخی از درآمدهای جاری این مرکز را نیز بر عهده دارد ضمن آن که هر برنامه ای هم که شبانه روز در این خانه اجرا می شود دقیقاً طبق ضوابط و دستورالعمل های موسسه اجرا می شود.

  مژگان محمدی دانشجوی دکتری رشته مشاوره و مسئول فنی خانه مهر ماهنوش از برنامه های آموزشی که برای بچه ها تدارک دیده شده است می گوید و با اشاره به این که ۸ نفر پرسنل اعم از مسئول فنی، روانشناس، مددجو، مربی و کمک مربی در خانه مهر کار می کنند خاطر نشان می کند:

کار ما مراقبت و نگهداری از بچه هاست اما توانمند سازی و اصلاح خانواده ها به عنوان یکی از اهداف این مرکز به طور جدی در دستور کار ما قرار دارد. ما با خانواده های بچه ها  در ارتباط هستیم و تلاش می کنیم به اصلاح خانواده ها کمک کنیم.

بچه ها از سن پیش دبستانی تا مهد در این مرکز پذیرش می شوند و تا پایان ۶ سال در مرکز ما حضور دارند.

خانم محمدی در خصوص خروج بچه ها از مرکز می گوید: برای خروج بچه ها، 3 راه وجود دارد؛ آنها یا بعد از اصلاح و توانمندی خانواده، باز پیوند می شوند ، یا  به ناچار به مراکز بالاتر ۷ تا ۱۲ سال می روند و یا با رضایت خانواده ها تحویل اقوام و بستگان می شوند و دیگر این که از طریق بهزیستی به  فرزند خواندگی می روند.

او می افزاید: طی این یکسال، دو باز پیوند موفق داشتیم که بچه ها به کانون خانواده خود، بازگشت مجدد داشته اند.

در خصوص مرکز نگهداری کودکان 7 تا 12 سال که خانم محمدی به آن اشاره می کند، آقای کاظمی نوید بخش یک خبر خوب است. او از اهدای یک خانه جهت این کار توسط خانواده محترم مرحوم محمدی در خیابان جانبازان خبر داده و می گوید: کار تجهیز این خانه انجام شده و منتظر اخذ مجوز هستیم تا مرکز ۷ تا ۱۲ سال پسران را هم راه اندازی کنیم ضمن آن که یک خیّر دیگر در خیابان کوثر زمینی را خریداری و در حال احداث چنین مرکزی برای دختران 7 تا 12 سال می باشد.

به گفته وی، مرکز حمایت از کودکان کار و خیابان هم توسط موسسه مهر آفرین با همکاری موسسه خیریه کوثر رفسنجان در خیابان شریعتی در حال تاسیس است.

خوشا به سعادت کسانی را که حیاتشان برکت دارد و مماتشان نیز به همچنین. مثل این بانوی مهربان. مثل ماهنوش که پدر هر وقت در خلال صحبت هایش به نام او می رسد، بغض راه گلویش را می گیرد.

– من نوه ندارم… هر وقت اینجا می آیم احساس می کنم همه اینها نوه های خود من هستند…

هر وقت دنیا برایم تنگ می شود می آیم اینجا…

روحیه مهربانی و کمک به دیگران از بچگی در وجود دخترم بود… زمانی که مدرسه هم می رفت همیشه دغدغه کفش و لباس عیدی دوستان و بچه های مدرسه را داشت…

  حال زمان آن رسیده تا بچه ها پشت میزی که کیک تولد روی آن قرار گرفته حاضر شوند. بیشتر از هر چیز نگاههای آنها معطوف کادوهایی است که روی میز پشت سرشان قرار گرفته اند.

یک… دو … سه… و شمع هایی که خاموش می شوند اما در پرتو این خاموشی، زندگی هایی می رود تا شاید فروغی دوباره بگیرد. کاش بودید و می دیدید بچه ها با چه حجمی از شادی زایدالوصف، کادوهایشان را می گرفتند و خنده کنان به اتاق هایشان می دویدند. ماه می خندید و ماهنوش هم.

توسط AdminRaf

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *